نیزار خشک

در هیاهوی ملک صحن تو دیدن دارد

شربتی آب در این کعبه چشیدن دارد

با اذان حرمت اشک چکیدن دارد

هم علی هم ولی الله اش شنیدن دارد

ای خدا حب علی اهل تمنا را بس

از دو دنیای تو ایوان نجف ما را بس

...

خوش به حالم نجفم "مست امین اللهم"

سر به دیوار حرم ملتمس درگاهم

یاعلی گوشه نگاهی به نگاهم، آهم

چقدر اشک بریزم که تو را می خواهم

چه خوش است بین رواق تو ز پا افتادن

صد و ده بار در ایوان نجف جان دادن

...

من مسکین چه یتیمانه اسیرت شده ام

مومن خانه ی گل، فرش حصیرت شده ام

یاد "انگشتر و آن مرد" ... فقیرت شده ام

و ز اهالی خیابان غدیرت شده ام

شب و ایوان علی، رقص جنون، نادعلی

هر طرف حرف علی ذکر علی یاد علی

...

شیعه و صبح نخستین و تولای علی

شیعه و وقت مدد نام دلارآی علی

شیعه و عاقبت عمر و تماشای علی

شیعه و لحظه به لحظه "پدری های علی"

از عدالت چه بگوییم به جز عین تو شاه

با زیادی رفو بر روی نعلین تو شاه

...

و ...

ایوان نجف ما را بس...

در هیاهوی ملک صحن تو دیدن دارد

شربتی آب در این کعبه چشیدن دارد

با اذان حرمت اشک چکیدن دارد

هم علی هم ولی الله اش شنیدن دارد

ای خدا حب علی اهل تمنا را بس

از دو دنیای تو ایوان نجف ما را بس

...

خوش به حالم نجفم "مست امین اللهم"

سر به دیوار حرم ملتمس درگاهم

یاعلی گوشه نگاهی به نگاهم، آهم

چقدر اشک بریزم که تو را می خواهم

چه خوش است بین رواق تو ز پا افتادن

صد و ده بار در ایوان نجف جان دادن

...

من مسکین چه یتیمانه اسیرت شده ام

مومن خانه ی گل، فرش حصیرت شده ام

یاد "انگشتر و آن مرد" ... فقیرت شده ام

و ز اهالی خیابان غدیرت شده ام

شب و ایوان علی، رقص جنون، نادعلی

هر طرف حرف علی ذکر علی یاد علی

...

شیعه و صبح نخستین و تولای علی

شیعه و وقت مدد نام دلارآی علی

شیعه و عاقبت عمر و تماشای علی

شیعه و لحظه به لحظه "پدری های علی"

از عدالت چه بگوییم به جز عین تو شاه

با زیادی رفو بر روی نعلین تو شاه

...

و ...

از سفر کربلا و نجف

قسم به ناله داد از فراق دیرینم

به آب رفتن چون شمع پلک غمگینم

به تیشه های چو فرهاد چشم مسکینم

کبوتر قفس عشق چند "شیرینم"

کبوتری که به "شوق اسارتش" زنده است

و در میان قفس با "ارادتش" زنده است

...

دو چشم زخمی من آبشارتان، ای کاش

دل شکستنی ام بی قرارتان، ای کاش

اگر بناست بمیرم... کنارتان ای کاش

و زیر سنگ لحد در جوارتان... ای کاش

و البته که شما اغنیای بازارید

دلی شکسته اگر آورم! خریدارید

...

قناری حرمم زنده با خیال شما

نفس نفس همه ی زندگیم مال شما

زیاد درد کشیدم، پی وصال شما

اگر شکسته سفال دلم... حلال شما

و...

با اشک های چشم خودم

با شعر و دست خط خودم، حرف میزنم

با کاغذ و دوات و قلم، حرف میزنم

دائم به "بعد مرگ خودم" فکر میکنم!

بر این اساس با همه، کم حرف میزنم

آب از سرم گذشته، به طوری که با خودم

تا روبروی آینه هم، حرف میزنم!

شیون به دوش میروم و در سکوت محض

با سایه ام قدم به قدم، حرف میزنم

... چون شانه ی تو نیست که آرامشم دهد...

با اشک های چشم خودم، حرف میزنم

یک زندگی صحیفه ای از خواهش است "دل"

لحظه شمار لحظه ای آرامش است "دل"

...

چه کنم دوست دارمت

از لحظه نخست، خداداد عاشقم
از ساعتی که روح به من داد عاشقم
خورشید... در حرارت عشق تو آتشم
گرم توام به شدت مرداد، عاشقم
با تیشه تیشه اشک شدم بیستون شکن
"
شیرین" ببین به شیوه "فرهاد" عاشقم
از داستان صبح ازل در تحیرم
تا اینکه چشم تو به من افتاد... عاشقم
شیرین شهد لعل لب تو عسل ترین
یوسف ترین عزیزی و ضرب المثل ترین

...
از آن زمان که شورزن این علم شده
با کیمیای عشق دلم هم قسم شده
آوردنم به قصر تو با چهره ای سیاه
آری سگی به حرمت تو محترم شده
از بس که محض تشنگی ات گریه کرده ایم
مظلومی قیام تو "بار دلم" شده
نوح نجات، "تشنه لبیک ها" ببین
از شدت علاقه دلم هم حرم شده
آقایی و به عشق قسم دوست دارمت
ای زندگی من چه کنم دوست دارمت

...

من که شما ندیده مرید شما شدم
سرمست از فرات همان ابتدا شدم
از لطف رزق پاک و همین گریه بر تو بود
اینکه علی شناس شدم، باخدا شدم
پرچم بدوش در تب ایام کودکی
از پابرهنه های همین دسته ها شدم
نوزاد بودم و لحظات نخست بود
تا آشنا به تربت کرببلا شدم
در زیر قبه حرم عرش حائرت
فرموده اند اینکه "خدا هست... زائرت"

...

ما را خودش نوشته مسلمان منبرش
حر و زهیرهای حواشی دفترش
ما را خودش نوشته به چشم محبتش
همراه جبرئیل، پریشان کبوترش
شور حسین عاقبت خیر میدهد...
چون بی نتیجه نیست دعاهای مادرش
دنیا به قد هیبت نامش کفن نداشت
 
شاهی که بود زینت دوش پیمبرش
او عین عشق هست و پر از شور عین، ما
پیر "حسین منی انا من حسین" ما

...

از او دوا گرفت مسیحا... هوالشفا
یعنی حسین روح تسلا... هوالشفا
با نوح بود... همدم یوسف... کنار هود
جبریل هم که گفت به موسی... هوالشفا
ای قوم خسته جان خداجو... هوالطبیب
ای تشنگان جام مداوا... هوالشفا
بال و پرت شکسته؟ امیدت کجاست پس؟
فطرس قسم به حضرت  زهرا... هوالشفا
آری رواست هر چه دعا در جوار او
حتی شفاست خوردن خاک مزار او

...
او عهد کرده است چنان مست جان دهد
تا عرش و فرش و لوح و قلم را تکان دهد
با او و یا مقابل او؟ پاسخی است سخت
هر کس به اختیار خودش امتحان دهد!
او هر چه داشت داد برای نجات ما
تا عشق را به مردم دنیا نشان دهد
یا شاعرانه وصف کنم که برای خود
آمد به ما جلالت دیوانگان دهد
و...

نفسم را چه كنم؟... تقدیم به "عمرم"

لحظه در لحظه معما به معما عمرم

برگ بی پاسخی از طرح چراها عمرم

زنده ای مرده دلم شوق نبودن دارم

که به اجبار کنار آمده ام با عمرم!

مثل آن قیس بیابانی دل مجنونم

که شده پیر در خیمه ی لیلا عمرم

کوه بودم... پری از کاه تنم را لرزاند

حال گردی شده در بازی دنیا عمرم

"همه هستی من یک نفس سوخته است"

نفسم را چه کنم؟ امر بفرما... "عمرم"

چهار بند از هشت بند با اينكه ميدونم خيلي نقص فني داره اما حال و هواي شب عيد نگذاشت دست خالي باشم

حال كه امروز نه امسال نه بايد دگر

رشته اميد را در دست فرداها دهم

دل ندارم با وجود غيبت و تنهایی ات...

پاسخ عيدت مبارك هاي مردم را دهم!!!

.........

شانه بر مويم كشيدم روبروي آينه

چهره اي ديدم شكسته از گذشته پيرتر

اي هوار اي داد اي فرياد از این روزگار

نيستي هر روزم از ديروز آن دلگيرتر

.........

آمدم فکری به احوال سرانجامم کنی

آمدم آزاد از زندان آلامم کنی

آمدم اشکی بریزم پیش چشم حضرتت

بین طوفان حوادث بلکه آرامم کنی

.........

خوش به حال مردم آینده... بعدیهای ما!

هر که می آید زمان دیگری را جای ما

خوش به حال هر که دنیای ترا حس میکند

بی حضور حضرت تو حیف شد دنیای ما...! 

از شدت مصیبت تو گریه میکنم

هر لحظه در مصیبت تو گریه میکنم

بارانم و به غربت تو گریه میکنم

گاهی مرید گریة یعقوب میشوم

از شدت مصیبت تو گریه میکنم...

یک شب بدون گریه نخوابیده چشم من

در حسرت زیارت تو گریه میکنم

شب ها ز سوز مقتل تو آه میکشم

تا صبح سر به تربت تو گریه میکنم

ای تکه تکة لب خشکیده ات، دلم

بر قصه شهادت تو گریه میکنم

حتی عدو به لطف عمیمت امید داشت

از این همه محبت تو گریه میکنم

فردا که چشم امت جدت به سمت توست

... بر جلوة قیامت تو گریه میکنم

خواندی به روی منبر نی... کهف و الرَّقیم!

یک عمر بر تلاوت تو گریه میکنم 

همسایه هم محله ای ام... میشناسی ام

ای واجب السلام، سلام عرض میکنم

وی فاطمی مقام، سلام عرض میکنم

الهام بخش سیره عرفانی ام، سلام

محکم ترین دلیل مسلمانی ام، سلام

باران عشقی و به کویر قم آمدی

ایران به انعکاس غدیر خم آمدی

الطاف هر نگاه مسیحت نگفتنی است

آرامش کنار ضریحت نگفتنی است

بالا سر ضریح ترا عرش دانمش

محراب حضرت ولی عصر خوانمش

عرش خدا شمایل ایوان آینه

فردوس ما مقابل ایوان آینه

هر چه مریض در حرمت دست بر دعاست

در آسمان مرقد تو بارش شفاست

گفتند اهل معرفتت را عذاب نیست!

ارواح در جوار شما را حساب نیست...

پس مستی ولایت اگر هست... خم یکی است

با وادی السلام نجف خاک قم یکی است

این سرزمین مقدس اگر هست از شماست

جولانگاه سلطنت حضرت رضاست

....

همسایه... هم محله ای ام... میشناسی ام!

از کودکیم بین حرم میشناسی ام

گرم ستایش کرمت هر محرمم

من پابرهنه حرمت هر محرمم!

البته طبق احادیث معتبر از ائمه اطهار دو خاک در عالم هستی فاقد حساب و کتاب عالم برزخ می باشند که آنها وادی السلام نجف و خاک قم میباشند.

یک رباعی از استاد حاج علی انسانی

من یاعلی چو ذره به مهر تو زیستم.

جز در هوای ماه لقای تو نیستم.

فردا ز چشم خویش میفکن مرا که من.

تا چشم داشتم به حسینت گریستم.

 

روح من!

زخمی ترین پرستوی آلام، روح من

حلاجی از هزاره ابهام، روح من

دارد دگر به دایره کفر می رسد

نزدیک به ستایش خیام ... روح من

از آن نخست له له پرواز میزدی

در آرزوی صبح سر انجام، روح من

پرواز کن، خدا به تو مشتاق تر ز توست

پرواز کن به شوق دلارام، روح من

هر ثانیه کنار تو و در کمین توست

آن وعده خدا که مبارک ترین توست!

نمی دانستم

دائم توسل می کنم باران بگیرد

شاید درخت خشک روحم جان بگیرد

ساده دل من رفته بود از درد قحطی

آذوقه ای از مردم کنعان بگیرد

دلمرده ها فکر نماز مرگ هستند

تا دردشان جایی دگر درمان بگیرد

دیگر به این نکته یقین آورده ام که

دنیا نمی خواهد به من آسان بگیرد

تصمیم دارم بشکنم دست خودم را

تا بلکه کمتر دست این و آن بگیرد...!

تنهاتر از یک عمر میگرید دلم... کاش

این زندمانی زودتر پایان بگیرد

چشم من

درياي اشك ساكت و يكدست چشم من

مثل غروب غمزده و مست چشم من

دارد دگر ز كثرت این قطره های شوق

يعقوب وار ميرود از دست چشم من

عمري به عشق پاسخي از عرش چشم تو

بر برگ رخ عريضه نويس است چشم من

محبوب من ز جا و مکانت به من بگو

وقتي نمانده چشم دگر بست چشم من

يك روز خاك پاي ترا آب مي دهم

دنيا بگو كوير شود هست چشم من...

میقات ملاقات شما

ای دل سوختگان مست عنایات شما

چشم عشاق به باران نزولات شما

همه آفاق تجلی سلیمانی تان

خضر دلداده داوود مناجات شما

ای دل نازنشینان حریم ملکوت

در سراپرده محراب عبادات شما

کشتی ناجی خلقید به تائید خدا

بسیارند مصادیق کرامات شما

حاجتم را ز خداوند بخواهید که او

وعده داده به برآوردن حاجات شما

دل وارستگی از بند تعلق خواهد...

فیض تشریف به میقات ملاقات شما

سالها نقل محافل شده حرف غمتان

اشکها میگذرد پای حکایات شما

گوشه غمکده ای ژرف که نامش دنیاست

زنده هستیم به امید حوالات شما

متبرک به غبار سر این کوی شدم

آبرو یافته خاک خرابات شما

هزاران پیاله مستی در یک قطره اشک برای او معنا میشود

مستی حکایتی است ز باران شبنمت

شبنم که نام دیگر آن... اشک ماتمت!

چشمان توبه ام به فتاب علیه رفت

خیسم ز اشک روضه جبریل و آدمت

روح نیایشم به خدا که اگر خدا

روزی به من اجازه دهد می پرستمت!

این عهد سال شصت و یکم قسمتم نبود

حالا شدم زهیر عزای محرمت

شعرم تمام و خیره شدم به کتیبه

باز این چه شورش است که در خلق عالمت...؟

 

فدای شما: برای شما

وقتی دلم برای شما تنگ می شود

چشمم ز گریه سرخ و شفق رنگ می شود

این شیشه شکستنی ام یعنی این دلم

قدری دگر که دیر کنی سنگ می شود

اینکه دگر چگونه ادامه دهم بگو

دارد دو پای زندگی ام لنگ می شود

سرگیجه ندیدن تو می کشد مرا

حق را به من بده که دلم تنگ می شود

گریه زیاد می کنم آخر در این دیار

گاهی عمل به خواسته ات ننگ می شود!

آقا حدیث خوانده ام این اشک های من

از قبل با خود تو هماهنگ می شود

****

فرهنگ ها به کوچه بن بست خورده اند

... این مهدویت است که فرهنگ می شود